نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت
به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوش و شادمانى نخواهید دید.
 
 

به گزارش سرویس دینی جام نیوز؛ به طور كلى براى امام و پيشواى مسلمين ، در يك شرايط خاصى جايز است - و احيانا لازم و واجب است - كه قرار داد صلح امضاء كند ، همچنان كه پيغمبر اكرم رسما اين كار را در موارد مختلف انجام داد ، هم با اهل كتاب در يك مواقع معينى قرار داد صلح امضا كرد و هم حتى با مشركين قرار داد صلح امضا كرد ، و در مواقعى هم البته مى جنگيد .

و بعد ، از فقه اسلامى كلياتى ذكر كردم و به اصطلاح استحسان عقلى عرض كرديم كه اين مطلب معقول نيست كه بگوييم يك دين يا يك سيستم ( هر چه مى خواهيد اسمش را بگذاريد ) اگر قانون جنگ را مجاز مى داند معنايش اين است كه آن را در تمام شرايط لازم مى داند و در هيچ شرايطى صلح و به اصطلاح همزيستى ، يعنى متاركه جنگ را جايز نمى داند ، كما اينكه نقطه مقابلش هم غلط است كه يك كسى بگويد اساسا ما دشمن جنگ هستيم به طور كلى و طرفدار صلح هستيم به طور كلى . اى بسا جنگها كه مقدمه صلحِ كاملتر است واى بسا صلحها كه زمينه را براى يك جنگ پيروزمندانه ، بهتر فراهم مى كند .


امام حسن(علیه السلام) علت صلح خود با معاویه را چه بیان می کنند؟
امام مجتبى(علیه السلام) در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:


من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مى‏ جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى ‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان هاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند.بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مى‏ کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(1)


پیشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود به شدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبه‏ اى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت:
«در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده‏ هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.


به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوش و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیت ها و آزارها خواهید شد.


هم اکنون گویى به چشم خود مى‏ بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت».


آنگاه امام افزود:
«اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى‏ کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى‏ کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است....».(2)


امام مجتبى که ماهیت پلید حکومت معاویه را بخوبى مى‏ شناخت، روزى در مجلسى که معاویه حاضر بود، سخنانى ایراد کرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانى که زمام امور مسلمانان در دست بنى امیه است، مسلمانان روى رفاه و آسایش نخواهند دید».(3)


و این، هشدارى بود به عراقیان که بر اثر سستى و به امید راحتى و آسایش، تن به جنگ با معاویه ندادند، غافل از اینکه در حکومت معاویه هرگز به امید و آرزوى خود دست نمى ‏یابند.(4)

آیت الله مکارم

پی نوشتها:

(1). مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1393 ه".ق، ج 44، ص 147؛ طبرسى، احتجاج، نجف ،المطبعه المرتضویه، ص 157.
(2). شُبَّر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مکتبه بصیرتى، ج 1، ص 345-346.
(3). ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، 1961 م، ج 16، ص 28.
(4). گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390ش، چاپ بیست و سوم، ص 110.



:: بازدید از این مطلب : 671
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 9 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

  « عبدالله فراج الشریف»  اندیشمند و متفکر عربستانی ، با اشاره به جوانان این کشور و معزل هایی همچون بیکاری و بحران هویت آنان بیان کرد: بسیاری از جوانان عربستانی از گروه ها و علمای افراطی پیروی می کنند و تمام مباح ها را حرام می دانند و بسیاری دیگر کافر هستند.

بر اساس گزارش پایگاه پانوراما شرق الاوسط؛ وی در ادامه افزود: جوانان عربستانی که راه کفر را در پیش می گیرند، افرادی هستند که دین را یک مساله افراطی می پندارند که نمی توانند به آن عمل کنند؛ بنابراین آن را ترک کرده و به آن کفر می ورزند.

الشریف با انتقاد از رفتار برخی از علمای دینی بیان کرد: ایمان واقعی به دین اسلام در رفتار انسان تجلی پیدا می کند؛ بنابراین افرادی که زبان به حرمت های الهی می گشایند و همگان را به ترک محرمات فرا می خوانند اما خود به حقایق آن نا آشنا بوده و حرام خداوند را در رفتارهای خود حلال می کند؛ اینان دشمن واقعی اسلام هستند، دشمنانی که ارزش ها و آداب اسلامی را روز به روز بی ارزش می کنند.

اندیشمند عربستانی با اشاره به گروه های تروریستی که تفکرات افراطی گرانه را به ذهن جوانان وارد  می کنند بیان کرد: این گروه ها خطر بزرگی بر روی مسلمانان دارند؛ آنان تفکرات جوانان و نوجوانان را به بازی گرفته و اعتقادات انحرافی  و افراطی گرانه را به ذهن آن ها وارد می کنند.

لازم به ذکر است که در سال گذشته جوانان عربستانی با برگزاری کمپینی بر روی پایگاه های ارتباط جمعی ، اعلام کرده بودند که اسلام و آموزش های اسلامی را در زندگی خود به کار می گیرند اما دیگر تحمل سایه سنگین علمای دینی افراطی گر را ندارند؛ زیرا علمای سعودی تفکر وهابی را گسترش می دهند که بسیار خشن است.

ترجمه از: شفقنا



:: بازدید از این مطلب : 708
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 9 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت
خبرآنلاین - یک افسر اسرائیلی گفت که سازمان های امنیتی و نظامی اسرائیلی در حال حاضر در پی یافتن راه چاره ای برای رویارویی با خطری که در پی آمدن عناصر القاعده به سوریه به مرزهای اسرائیل رسیده و امنیت آن را تهدید می کند، افتاده اند.

یک افسر اسرائیلی گفت که سازمان های امنیتی و نظامی اسرائیلی در حال حاضر در پی یافتن راه چاره ای برای رویارویی با خطری که در پی آمدن عناصر القاعده به سوریه به مرزهای اسرائیل رسیده و امنیت آن را تهدید می کند، افتاده اند، به ویژه که دریافته اند که شمار نیروهای القاعده در سوریه حداقل به 30 هزار نفر رسیده است.

به گزارش پایگاه خبری سوری دام پرس، پایگاه خبری دبکا با انتشار اظهارات این افسر که نامی از او به میان نیاورده است، همچنین گزارش داد که در حال حاضر اسرائیل دریافته که نیروهای القاعده بر بخش اعظم مناطق مرزی سوریه با اسرائیل مسلط شده اند و این مساله باعث شده تا نیروهای اسرائیلی به فکر جنگ با القاعده در خاک سوریه بیفتند.  

دبکا می نویسد که مقام های اسرائیلی به طور علنی نمی گویند که تلاویو سیاست بی طرفانه خود را در قبال تحولات سوریه تغییر داده است و قصد دارد استراتژی تازه ای را در قبال بحران سوریه دنبال کند. در حال حاضر نهادهای امنیتی و نظامی اسرائیلی در حال بررسی و تجزیه و تحلیل گزینه های زیر برای مبارزه با القاعده هستند:

1-      ایجاد یک منطقه امنیتی جدا شده دائمی یا موقت در خاک سوریه در مناطق هم مرز با اسرائیل.

2-      انجام حملات هوایی و زمینی به تجمعات نیروهای القاعده در مناطق نزدیک به مرزهای سوریه و اسرائیل.

3-      انجام حملات نظامی در عمق سوریه و عراق علیه نیروهای القاعده با این هدف که تهدید مشابهی متوجه اردن نشود.

4-      انجام عملیات پاکسازی مراکز فرماندهی القاعده و تجمع فرماندهان میدانی آن در مناطقی که تحت کنترل این شبکه است.

5-      جلوگیری از تسلط القاعده بر مناطق استراژیک در داخل سوریه که می تواند خطری بزرگ برای اسرائیل ایجاد کند. مثلا مانع از گسیل نیروهای القاعده بر کوه های الدروز و تسلط بر آن کوه ها شوند چرا که ساکنان این منطقه در طول جنگ بی طرف بوده اند و تلاش دارند همچنان مواضع بی طرفانه خود را حفظ کنند.

در سایه این وضعیت ارتش اسرائیل در برابر خود دو انتخاب را می بیند، اول ورود نیروهای نظامی ارتش خود در جنگی که تا اندازه ای با جنگ امریکا در افغانستان متفاوت باشد و با چارچوب و اصول آن فرق کند. مساله ای که باعث نگرانی اسرائیلی ها شده این است که ارتش این رژیم برای انجام چنین جنگ هایی آموزش کافی ندیده است و بیم آن می رود که در صورت ورود به چنین جنگی هزینه های سنگین و غیرقابل پیش بینی ای را متحمل شود، برای همین به فکر اجرای نظریه های نظامی جدید افتاده است و قصد دارد شمار بزرگی از نیروهای کماندوی خود را برای انجام این جنگ بفرستد. در این جا پیش بینی می شود که جنگ طولانی ای در بگیرد که چند سال به طول بینجامد. دوم، هر عملیات نظامی اسرائیلی علیه شبکه القاعده به طور مستقیم به رفع خطر القاعده از ایران و بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه و حزب الله کمک می کند. برای همین از ارتش اسرائیل خواسته شده است که به دقت هر گونه عملیاتی را علیه شبکه القاعده بررسی کند و سپس خود را درگیر چنین جنگی سازد.



:: بازدید از این مطلب : 584
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 9 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

سپس مهدی (علیه السلام) به همراه یارانش به مرج عذراء می آید. در این زمان مردم زیادی به او پیوسته اند و سفیانی در این هنگام در رمله است تا اینکه این دو سپاه به هم می رسند و آن، روزِ جای گزینی و عوض و بدل است. شماری از شیعیانی که با سفیانی بودند، به سپاه امام می پیوندند. شماری از کسانی که با آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به سفیانی می پیوندند. هریک به اردوگاه خود می پیوندند و زیر پرچم های خود می روند و آن روز، روزِ عوض و بدل و جای گزینی است

 



 

پس از اینکه اوضاع سیاسی در سه منطقه «ایران»، «عراق» و «حجاز» آرام می شود و همه فرمان بردار امام مهدی (علیه السلام) می شوند و امام (علیه السلام) «کوفه» را به عنوان پایتخت خویش برای حرکت به سوی بقیه نقاط جهان برمی گزیند، باقی مانده های شکست خورده سپاه سفیانی در سرزمین «شام» تجمّع می کنند؛ البته در این کار، دست قدرت های بزرگ در کار است و آنها در پشت پرده اند، قدرت هایی که به دلیل جنگ جهانی ای که پیش از ظهور روی داده، ضعیف، فرسوده و بی رمق شده اند. سفیانی خطّ مقابله و سپر برای این دولت هاست، به ویژه در «فلسطین» که کانون بحران در «خاورمیانه»، پیش از ظهور است و این گردهمایی باعث ایجاد فتنه انگیزی و بحران هایی در مرزهای شمالی عراق می شود. به همین دلیل، امام مهدی (علیه السلام) لشکریانش را برای مقابله با آنها مهیّا می کند. امام مهدی (علیه السلام) در منطقه «مرج عذراء» اردو می زند و بعید به نظر نمی رسد که شورش و انقلابی مردمی در سرزمین شام، منجر به عقب نشینی و برگشت سفیانی به فلسطین شود و او همراه با سپاهیانش در آنجا تجمع کنند تا برای جنگ بزرگ فتح «قدس» آماده شوند؛ زیرا روایات می گویند که امام در مرج عذراء (1) اردو می زند و در آن حال،‌ سفیانی در «رمله» است.
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند:
«سپس مهدی (علیه السلام) به همراه یارانش به مرج عذراء می آید. در این زمان مردم زیادی به او پیوسته اند و سفیانی در این هنگام در رمله است تا اینکه این دو سپاه به هم می رسند و آن، روزِ جای گزینی و عوض و بدل است. شماری از شیعیانی که با سفیانی بودند، به سپاه امام می پیوندند. شماری از کسانی که با آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به سفیانی می پیوندند. هریک به اردوگاه خود می پیوندند و زیر پرچم های خود می روند و آن روز، روزِ عوض و بدل و جای گزینی است.» (2)
امام (علیه السلام) برای اینکه حجت بر آن لشکریان تمام شود، تلاش می کند که با آنان گفت و گو کند تا شاید برخی از آنها هدایت شوند و پایه های جبهه داخلی آنها به لرزه درآید. به همین دلیل سفیانی را دعوت به مذاکره می کند. ابن حماد می گوید:
سفیانی دعوت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را می پذیرد و با ایشان مذاکره می کند. کارها را به ایشان می سپارد و با ایشان بیعت می کند. هنگامی که سفیانی نزد یاران خود بازمی گردد، [بنی] کلب او را پشیمان می کنند و او می خواهد پیمان خود را بشکند. امام سپاه خود را برای جنگ با او آماده می کند و او را شکست می دهد و در نهایت خداوند به وسیله او روم را شکست می دهد. (3)
عبارت پایانی این حدیث، یعنی عبارت: «خداوند به وسیله او روم را شکست می دهد»، اشاره به این دارد که نیروهای روم و یهودیان و دیگران برای مقابله با موج گسترش اسلام، از سفیانی حمایت می کنند. اسلامی که از «شبه جزیره» و سرزمین «شام» آغاز شده است و آسیاب جنگ هایی وحشتناک میان دو طرف (بین مسلمانان از یک جهت و باقی مانده های لشکر کفر از روم و یهودیان و دیگر مردمان) به حرکت درمی آیند و به همین دلیل، در حدیثی که مسلم، ترمذی و احمد بن حنبل آن را از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده اند، آمده است که ایشان فرمودند:
«قیامت برپا نمی شود؛ مگر اینکه مسلمانان و یهودی ها به جنگ بپردازند و مسلمانان، آنان را به قتل برسانند. (4)

خداوند متعال در «قرآن کریم» می فرماید:
«وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً* فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَ کَانَ وَعْداً مَفْعُولاً* ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً* إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً (5)؛

و در کتاب [آسمانی شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد و قطعاً به سرکشی بسیار بزرگی بر خواهید خواست، پس آنگاه که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی را از خود، که سخت نیرومندند، بر شما می گماریم تا میان خانه ها [یتان برای قتل و غارت شما] به جست و جو درآیند و این تهدید، تحقق یافتنی است. پس از چندی، دوباره شما را بر آنان چیره می کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می دهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر می گردانیم. اگر نیکی کنید، به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید، به خود [بد نموده اید] و چون تهدید آخر فرا رسد [بیایند] تا شما را اندوهگین کنند و در معبد [تان] چنان که بار اول داخل شدند [به زور] درآیند و به هرچه دست یافتند، یکسره [آن را] نابود کنند.»
عیّاشی در تفسیر این آیه، به نقل از حمران و او از امام محمدباقر (علیه السلام) نقل کرده که او گفت: امام این آیه را قرائت فرمودند:
«بعثنا علیکم عباداً لنا اولی بأسٍ شدیدٍ»، سپس فرمودند: «او قائم و یارانش هستند که دارای قدرت زیادی هستند.» (6)
امام مهدی (علیه السلام) «قدس» را آزاد می کند، اولین قبله مسلمانان را به صاحبان حقیقی اش بازمی گرداند و زمین را پس از آنکه شاهد ظلم و ستم های زیادی بوده، پر از عدل و داد می کند. چرخ لشکر کفر و نفاق از حرکت باز نمی ایستد؛ بلکه دولت ها و حکومت های حامی سفیانی، خود را آماده می کنند تا بار دیگر به مسلمانان حمله کنند. ظاهراً حضرت عیسی (علیه السلام) پس از آزادی «قدس» ‌به زمین فرود می آید؛ زیرا روایات درباره نقش ایشان در این جنگ چیزی نگفته اند؛ بلکه بر نقش ایشان پس از این جنگ تأکید کرده و گفته اند که ایشان فرود می آیند و پشت سر مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نماز می خوانند. روایت بیان می کند که:
«در روز جمعه و هنگام برگزاری نماز، عیسی بن مریم (علیه السلام) در آن لحظه، از آسمان فرود می آید و دو لباس قرمز بر تن دارد که از سرش روغن قطره قطره می چکد و او مردی خوش منظر و سفید چهره است و بسیار به ابراهیم (علیه السلام) شباهت دارد. مهدی (علیه السلام) می آید و با ایشان مصافحه می کند و مژده پیروزی را به ایشان می دهد. در این هنگام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او گوید: جلو بیا، ای روح خدا و برای مردم نماز بگزار و عیسی (علیه السلام) می گوید: بلکه [امام جماعت بودن] برای توست، ای فرزند رسول خدا!» (7)
مستور بن غیلان به ایشان عرض کرد: امام مردم در آن روز کیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب داد: «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزندان من است.» (8)
 
 
نویسنده: نذیر الحسنی
مترجم: سید شاهپور حسینی

پی نوشت ها :

1. «مرج عذراء» روستایی در دمشق است.
2. تفسیرالعیّاشی، ج 1، ص 66.
3. کتاب الفتن مروزی، ص 218.
4. مسند احمد، ج 2، ص 417.
5. سوره اسراء (17)، آیات 4-7.
6. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 138.
7. مرندی، ابوالحسن، مجمع النورین و ملتقی البحرین، ‌ص 283.
8. بحارالانوار، ج 51، ص 80.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم
 
 
راسخون


:: بازدید از این مطلب : 558
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 9 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت



:: بازدید از این مطلب : 592
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت



:: بازدید از این مطلب : 655
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

خبرگزاری شبستان: روزى که دشمن با همه عظمت، خودش را بر چشم و وجود انسان تحمیل مى‌کند، در همه‌ حالات خدا را به یاد داشتن، خدا را فراموش نکردن، به خدا تکیه کردن، از خدا خواستن؛ این درس بزرگ پیامبر (ص) به ما است.

 

 

  قرار گرفتن در آستانه سالروز رحلت نبی مکرم اسلام (ص) فرصتی را فراهم آورد تا به روشنگری های رهبر معظم انقلاب درباره شخصیت آن حضرت (ص) بپردازیم:

"پیامبر (ص) با آن مقام و با آن شأن و عظمت، از عبادت خود غافل نمى‌شدند؛ نیمه‌ى شب مى‌گریستند و دعا و استغفار مى‌کردند. ام‌سلمه یک شب دید پیامبر (ص) نیستند؛ رفت دید مشغول دعا کردن هستند و اشک مى‌ریزند و استغفار مى‌کنند و عرض مى‌کنند: «اللّهم و لا تکلنى الى نفسى طرفة عین». ام‌سلمه گریه‌اش گرفت. پیامبر (ص) از گریه‌ى او برگشتند و گفتند: این‌جا چه مى‌کنى؟ عرض کرد: یا رسول‌اللَّه! تو که خداى متعال این‌قدر عزیزت مى‌دارد و گناهانت را آمرزیده است - «لیغفرلک اللَّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر» - چرا گریه مى‌کنى و مى‌گویى خدایا ما را به خودمان وانگذار؟ فرمودند: «و ما یؤمننى»؛ اگر از خدا غافل بشوم، چه چیزى من را نگه خواهد داشت؟ این براى ما درس است. در روز عزت، در روز ذلت، در روز سختى، در روز راحتى، در روزى که دشمن انسان را محاصره کرده است، در روزى که دشمن با همه‌ى عظمت، خودش را بر چشم و وجود انسان تحمیل مى‌کند، و در همه‌ى حالات خدا را به یاد داشتن، خدا را فراموش نکردن، به خدا تکیه کردن، از خدا خواستن؛ این، آن درس بزرگ پیامبر (ص) به ماست.
خداى متعال در همه‌ى صحنه‌ها به یاد پیامبر (ص)بود، و رسول اکرم (ص) در همه‌ى صحنه‌ها از خدا استمداد کردند، از خدا خواستند و از غیر خدا نترسیدند و نهراسیدند. راز اصلى عبودیت پیامبر (ص) در مقابل خدا این است؛ هیچ قدرتى را در مقابل خدا به حساب نیاوردن، از او واهمه نکردن، راه خدا را به خاطر اهواى دیگران قطع نکردن. جامعه‌ى ما با درس گرفتن از این اخلاق نبوى، باید به یک جامعه‌ى اسلامى منقلب شود." (بخشی از خطبه های نماز جمعه، 5/7/1370)
"تمام خصوصیات مثبت یک انسان والا در او جمع بود؛ که من بخشى از خصوصیات اخلاقى آن بزرگوار را بسیار مختصر عرض مى‌کنم. اما واقعاً ساعتها وقت لازم است که انسان درباره خصوصیات اخلاقى پیامبر (ص) حرف بزند. من فقط براى عرض ارادت و براى این‌که به گویندگان و نویسندگان، عملاً عرض کرده باشم که نسبت به شخصیت پیامبر (ص) قدرى بیشتر کار شود و ابعاد آن تبیین گردد - چون دریاى عمیقى است - این چند دقیقه را به این مطالب صرف مى‌کنم. البته در کتابهاى فراوانى راجع به نبى‌اکرم (ص) و به‌طور متفرّق راجع به اخلاق آن بزرگوار مطالبى هست. آنچه که من در این‌جا ذکر کردم، از مقاله یکى از علماى جدید - مرحوم آیةاللَّه حاج سیدابوالفضل موسوى زنجانى - است که مقاله‌اى در همین خصوص نوشته‌اند و من از نوشته ایشان - که جمعبندى شده و مختصر و خوب است - استفاده کردم.
به‌طور خلاصه اخلاق پیامبر (ص) را به «اخلاق شخصى» و «اخلاق حکومتى» تقسیم مى‌کنیم. به عنوان یک انسان، خلقیّات او و به‌عنوان یک حاکم، خصوصیات و خلقیّات و رفتار او. البته اینها گوشه‌اى از آن چیزهایى است که در وجود آن بزرگوار (ص) بود. چندین برابر این خصوصیات برجسته و زیبا در او وجود داشت که من بعضى از آنها را عرض مى‌کنم. آن بزرگوار، امین، راستگو، صبور و بردبار بود. جوانمرد بود؛ از ستمدیدگان در همه شرایط دفاع مى‌کرد. درستکردار بود؛ رفتار او با مردم، بر مبناى صدق و صفا و درستى بود. خوش سخن بود؛ تلخ زبان و گزنده‌گو نبود. پاکدامن بود؛ در آن محیط فاسد اخلاقى عربستانِ قبل از اسلام، در دوره جوانى، آن بزرگوار، معروف به عفت و حیا بود و پاکدامنى او را همه قبول داشتند و آلوده نشد. اهل نظافت و تمیزى ظاهر بود؛ لباس، نظیف؛ سروصورت، نظیف؛ رفتار، رفتار با نظافت. شجاع بود و هیچ جبهه عظیمى از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمى‌کرد. صریح بود؛ سخن خود را با صراحت و صدق بیان مى‌کرد. در زندگى، زهد و پارسایى پیشه او بود. بخشنده بود؛ هم بخشنده مال، هم بخشنده انتقام؛ یعنى انتقام نمى‌گرفت؛ گذشت و اغماض مى‌کرد. بسیار با ادب بود؛ هرگز پاى خود را پیش کسى دراز نکرد؛ هرگز به کسى اهانت نکرد. بسیار با حیا بود. وقتى کسى او را بر چیزى که او بجا مى‌دانست، ملامت مى‌کرد - که در تاریخ نمونه‌هایى وجود دارد - از شرم و حیا سرش را به زیر مى‌انداخت. بسیار مهربان و پر گذشت و فروتن و اهل عبادت بود. در تمام زندگى آن بزرگوار، از دوران نوجوانى تا هنگام وفات در شصت و سه سالگى، این خصوصیات را در وجود آن حضرت مى‌شد دید. (بخشی از بیانات در خطبه های نماز جمعه، 23/2/1379)
"همه‌ى عالم از برکات این وجود مقدس بهره‌مند شده‌اند و خواهند شد. آنچه از ترقیات بشر، پیشرفت هاى علمى، آگاهى‌هاى گوناگون، کشفیات عظیمى که در عالم به وجود آمده است، به برکت ظهور نور اسلام در آن برهه‌ى عجیب تاریخى است. و این نعمت در اختیار مردم قرار داده شد. اگر بشر آگاهى بیشترى می داشت، معرفت عمیق‌ترى می داشت و پیامبر (ص) را می شناخت و اسلام را می شناخت و پیام او را می دانست، امروز صفحه‌ى تاریخ بشر، صفحه‌ى دیگرى بود. جهل ما انسان ها، کوته‌بینى ما انسان ها، ما را عقب انداخته است. یقیناً هر چه تاریخ جلو برود و هرچه معرفت انسانها و ظرفیت انسان ها براى فهمیدن بیشتر شود، این خورشید متلألئ بیشتر خود را نشان خواهد داد؛ بهره‌مندى از این نور حیات و زندگى، بیشتر خواهد شد. و ما امروز نشانه‌هاى این را داریم مشاهده می کنیم." (بیانات در دیدار مسئولان نظام درروز میلاد پیامبر (ص)، 2/12/1389)



:: بازدید از این مطلب : 583
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

چرا ایرانی‌ها را می‌کشند؟



:: بازدید از این مطلب : 578
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت
در مسابقات قرآن فرهنگیان تهران، قرآن چاپ عربستان با ترجمه وهابیت بین داوران مسابقه توزیع شد.
به گزارش فرهنگ نیوز ، روز پنج‌شنبه 3 بهمن‌ ماه مسابقه قرآن فرهنگیان شهر تهران در یکی از دبیرستان‌های تهران برگزار شد.
 
در زمان مسابقه قرآن‌هایی بین داوران مسابقه توزیع شد که چاپ عربستان بوده و ترجمه وهابیون بوده است که داوران با مشاهده این قرآن‌ها واکنش نشان دادند.
 
پس از این اتفاق، مسئولان برگزار کننده برنامه به جمع آوری قرآن‌ها اقدام کردند اما برخی از داوران ممانعت کردند و عنوان کردند که این موضوع را پیگیری خواهند کرد.
 
یک مقام آگاه در آموزش و پرورش تهران به خبرنگار فارس گفت: این قرآن‌ها در مدرسه وجود داشته است و برگزارکنندگان مراسم، اقدام به توزیع آن کرده‌اند.
 
وی ادامه داد: مدیر مدرسه عنوان کرده است که یکی از اولیای دانش‌آموزان سال‌های پیش این مدرسه، با دیدن بنر برگزاری مسابقات قرآن، این کتاب‌ها را چند روز قبل به مدرسه اهدا کرده است و کسی متوجه چاپ و ترجمه آن نشده است.
 
به گزارش فارس، تعدادی از این قرآن‌ها جمع‌آوری شده است اما هنوز برخی از قرآن‌ها دست بعضی داوران هست؛ حال باید دید که آیا این قرآن‌ها با همین شیوه به مدارس دیگر هم هدیه داده شده است.
 
به نظر می‌آید مدیران مدارس باید هوشیارتر باشند و مسئولان آموزش و پرورش نیز باید نظارت بیشتری داشته باشند تا از غفلت‌ها سوءاستفاده این چنینی نشود.
منبع: فارس


:: بازدید از این مطلب : 603
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

جامعه ى «اُمّى» و درس نخوانده ى عرب جاهلى، در برابر معجزه ى بزرگ پیامبر(ص) (قرآن ) شگفت زده شده و گیج و مبهوت گشته بود، و هرگز باور نمى کرد که به فردى از آنان از جانب خدا، کتاب با عظمتى وحى گردد که به مردم بیم و نوید دهد، چنان که قرآن از آنان نقل مى کند.

 
 

شفقنا   - فلسفه امّى بودن پیامبر اکرم (ص) – حضرت آیت الله مکارم شیرازی

سوال :فلسفه امّى بودن پیامبر اکرم (ص) چیست؟

پاسخ : جامعه ى «اُمّى» و درس نخوانده ى عرب جاهلى، در برابر معجزه ى بزرگ پیامبر(ص) (قرآن ) شگفت زده شده و گیج و مبهوت گشته بود، و هرگز باور نمى کرد که به فردى از آنان از جانب خدا، کتاب با عظمتى وحى گردد که به مردم بیم و نوید دهد، چنان که قرآن از آنان نقل مى کند.

( أَکانَ لِلنّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى رَجُل مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْق عِنْدَ رَبِّهِمْ... ) .(1)

«آیا براى مردم مایه ى شگفتى است که به یکى از آنها وحى فرستادیم که مردم را بیم، و افراد با ایمان را بشارت دهد که براى آنها نزد پروردگارشان سابقه نیکو ویا منزلت نیک است».

تلاش عرب جاهلى این بود که معجزه ى قرون و اعصار (قرآن) را به گونه اى توجیه کنند که ارتباطى به جهان غیب و آموزش الهى نداشته باشد و در این مورد به تفسیرهایى پرداخته اند که در محل خود خواهد آمد.

یکى از پندارهاى خام آنان در باره قرآن این بود که آیات، ذیل آن را بیان مى کند:

( وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ إِفْکٌ افْتَریهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُوا ظُلْماً وَ زُوراً ).(2)

«گروه کافر گفتند که این قرآن دروغى بیش نیست که به دروغ آن را به خدا بسته است و گروهى او را در این کار یارى کرده اند حقّاً که سخن بى اساس و ناروایى گفته اند».

( وَ قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً ).(3)

«گفتند: قرآن افسانه هاى پیشینیان است که آنها را نوشته (و یا براى او نوشته اند) و این داستانها صبح و شام بر او القا مى گردد».

در این آیات دو نوع تهمت به پیامبر زده شده است:

1ـ این کتاب از آن خدا نبوده، و افترایى است که به او بسته شده، و او در تنظیم آن در برخى قسمتها از دیگران کمک گرفته است ( إِنْ هذا إِلاّ إِفْکٌ افْتَریهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ ) .

2ـ این کتاب را از روى کتابهاى پیشینیان نوشته است و مطالب آن صبح و شام بر او القا مى گردد.

این آیات و همچنین آیات مشابه، حاکى است که برخى از مشرکان مکّه تلاش مى نمودند که قرآن را تراوش فکر پیامبر (ص) قلمداد کنند و به دیگران القا کنند که او به کمک گروهى (لابد پریها و کاهنان) دست به تألیف آن زده است و یا آن را مجموعه اى بدانند که از روى عهدین و غیره تنظیم شده است.

در چنین شرایطى قرآن به تکذیب این نسبت پرداخته و به طور اجمال مى فرماید:

( قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمواتِ وَ الأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحیماً ).(4)

«بگو قرآن را آن کسى فرو فرستاده که از نهان آسمانها و زمین آگاه است. او آمرزنده و مهربان مى باشد».

قرآن در سوره عنکبوت به طور تفصیل به ردّ این اندیشه پرداخته وبا لحن قاطع مى گوید:«تو اى پیامبر تا نزول وحى هرگز نه کتابى مى خواندى و نه خطّى مى نوشتى در این صورت چگونه مى توان گفت که این کتاب تراوش فکر تو است، یا آن را از کتابهاى پیشینیان نوشته اى»، چنانکه مى فرماید:

( وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ ).(5)

«تو هرگز(از دوران کودکى تا لحظه نزول وحى) نه کتابى را مى خواندى» و نه با دست چیزى را مى نوشتى، (زیرا اهل خواندن و نوشتن نبودى) در این صورت باطل گرایان در کتاب تو به شک مى افتادند ( و آن را محصول تراوش فکر تو و یا نگارش از کتابهاى پیشینیان مى انگاشتند».

اگر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) مدّتى در دوران کودکى گرد کتاب مى گشت و همچون کودکان نوآموز و دانش آموز، مشق مى کرد، آیا مى توانست پس از نزول قرآن چنین ندایى را در مکه در میان گروهى که از تمام خصوصیات زندگى وى آگاهى داشتند، سردهد؟ و با نداى رسا بگوید: مردم همه شما مى دانید که من پیش از بعثت اصلاً کتابى نخوانده ام و خطّى ننوشته ام، چگونه مى گویید من مضامین آیات قرآن را از کتابهاى دیگران گرفته ام؟ در زبان عربى اگر کسى بگوید: «ما جائَنی مِنْ أَحَد» و لفظ «مِنْ» را که زائد است بکار ببرد منظور تأکید شمول نفى است، یعنى هیچ کس نیامد و فرق میان جمله مزبور و جمله «ما جائَنی أَحَدٌ» این است که در دوّمى مى توان احتمال داد که یکى دو نفر آمده، ولى متکلّم روى مسامحه آمدن آنها را به حساب نیـاورده است. عرب براى نفى این احتمال سر لفظ «احد» لفظ «مِنْ» مى آورد تا نفى، واقعى وحقیقى باشد.

اتّفاقاً آیه یاد شده از این قبیل است، براى رفع هرنوع احتمال لفظ «مِنْ» آورده شده تا نفى به صورت استغراق واقعى باشد، یعنى: « هیچ نوع کتابى را نمى خواندى و نمى نوشتى».

خلاصه یکى از قواعد زبان عربى این است که نکره در قلمرو نفى، موجب عموم وگستردگى است، مانند «ما جائنى أحد» و «ماکنت تتلوا من کتاب» خصوصاً اگر، با «مِنْ» همراه باشد.

قرآن نه تنها در این مورد به ردّ این اندیشه پرداخته، بلکه در آیه دیگر به پیامبر دستور مى دهد که زندگى خود را به رخ مردم بکشد و بگوید: «مردم! من عمرى در میان شما بوده ام و کیفیت زندگى من براى شما روشن است، چگونه به من مى گویید این قرآن را عوض کنم!» چنانکه مى فرماید: ( قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْریکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ ).(6)

«بگو: اگر خدا مى خواست من آیات را بر شما نمى خواندم و شما را از آن آگاه نمى کردم، من مدّتها پیش از این در میان شما زندگى کرده ام، آیا نمى اندیشید».

یعنى: اگر فکر مى کنید قرآن از تراوشهاى فکر من است و در سایه آشنایى با خواندن و نوشتن و ارتباط با علما و دانشمندان دست به تألیف چنین کتابى زده ام، هم اکنون به درخواست شما باید آن را تبدیل کنم، چه بهتر به زندگى پیشین من بنگرید اگر من داراى چنین قدرتى بودم، باید بسیارى از مطالب این کتاب را در دوران قبل از بعثت، گفته باشم و در محافل و مجالس نمونه هایى از آن تراوش کرده باشد،. در حالى که چهل سال در میان شما زندگى کرده ام و از من چیزى در این رابطه مشاهده نکرده اید; چرا درست نمى اندیشید!؟

در این جا به روشنى ثابت گردید که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) روى یک رشته مصالح اجتماعى قبل از بعثت با مسأله خواندن ونوشتن آشنایى نداشت و او یک فرد امّى بود، و هرگز نه نزد کسى براى آموزش زانو نزده بود، و نه از طریق غیب نیز، با خواندن و نوشتن آشنا گشته بود. زیرا اگر از ناحیه غیب هم با آن دو آشنا بود، هرگز قرآن او را به لفظ «اُمّى» توصیف نمى کرد، زیرا در این صورت (هرچند از ناحیه غیب) در پیامبر تحوّل رخ داده و از کیفیت روز نخست، به کیفیت دیگر متحول شده است. در حالى که قرآن مى گوید: «او «امّى» است، و به همان حالت نخست باقى است».(7)

1 - یونس/2.

2 - فرقان/4.

3 - فرقان/5.

4 - فرقان/6.

5 - عنکبوت/48.

6 - یونس/16.

7 - منشور جاوید، ج7، ص 248 ـ 260.



:: بازدید از این مطلب : 596
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

آیا همسری غیرازخدیجه این استعداد را دارا بود که دعوت تاریخی شوهرش را وقتی ازغارحرا آمد، باایمان قوی و آغوش بازومهروعطوفت استقبال کند، بی آن که در راستی او واینکه خدا او را تنها نخواهد گذاشت، شکی دردل راه بدهد؟

 

 

 

 

گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان؛ خدیجه علیها السلام نمونه برجسته کمال، نبوغ،‌ فهم و بینش بود که همانند آن را در میان مردان و زنان، کمتر می‌توان یافت، و عفت، نجابت، طهارت، سخاوت،‌حسن معاشرت، صمیمیت،‌مهر و وفا از جمله صفات برجسته او بود. در جاهلیت خدیجه را طاهره و سیده‌ نساء قریش می‌خواندند و در اسلام، یکی از چهار بانویی که بر همه بانوان بهشت فضیلت و برتری دارند، شناخته شد و جز دختر ارجمند و عزیزش، هیچ بانوئی این مقام و فضیلت را نیافت. او برای رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم نعمتی بزرگ،‌و رحمتی از رحمات واسعه خداوند متعال بود.

همسر خردمند بهترین آرامش بخش قلب مرد است
برای مرد، به ویژه مردی که بیرون خانه و در اجتماع به فعالیت‌های بزرگ مشغول بوده و مقاصد عظیم داشته باشد و عهده‌دار پیکار و جهاد بوده و مورد یورش مخالفان و هجوم دشمنان باشد، بهترین آرامش دهنده قلب و روح و نگهبان پایداری و رفع کننده خستگی و ناراحتی، همسر هوشیار و خردمند و مهربان و دلسوز است.

اگر مردی در خارج از خانه با دشمنان گرم پیکار گشته و به حمله‌‌های وحشیانه، استهزاء، ‌سرزنش و اذیت و آزار مردم گرفتار گردد و در منزل نیز با همسری نادان و بدخو و ترسو، ضعیف و شماتت‌گر، روبرو شود که او را ازکار و هدف وی و پیمودن راهی که مدنظر اوست باز دارد و او را سرزنش کند و به ترک دعوا و تسلیم شدن به دشمنان وادار نماید،‌از اینکه هر روز شوهرش مورد شتم و استهزای جاهلان قرار می‌گیرد، خسته و ناخشنود باشد و در پی حل مشکلات همسر خویش برنیاید، بی شک مشکلات و دشواری‌های آن مرد، دو چندان خواهد شد.  پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آورنده بزرگ‌ترین رسالت آسمانی، از طرف خدا مأمور بودکه با خرافات و مظاهر شرک و بت‌پرستی و ستمگری و محرومیت توده‌های ضعیف و فقر و جهل و نادانی، فساد فحشا و آنچه رذایل بود،‌مبارزه و با گردنکشان،‌مشرکان و بت‌پرستان متعصب، رؤسای قبایل و سران استثمار،‌با عادات و ادیان باطل و تعصبات کورکورانه جهاد کند.

اگر خدیجه از پیامبر می‌خواست تا از دعوت خویش دست بردارد...

مشرکان،‌همه توان و قدرت خویش از جمله: شجاعان پیلتن و مردافکن، ‌شعرای دشنام ده و ناسزاگو، ‌اراذل و اوباش،‌زن مرد، خویش و بیگانه،‌را برای مبارزه با اهداف آن حضرت بسیج کردند ‌و تا آنجا که می‌توانستند او و چندتن از یارانش را اذیت کردند، می‌زدند، رنج داده، ناسزا می‌گفتند، سر راهش را با خار و خاشاک می‌بستند، در حال نماز و پرستش به او توهین کرده و روابط خود را با او و یارانش قطع نمودند. طعام و خوار و بار را در اختیار او و کسان و پیروانش قرار نمی‌دادند و در کل، محیط خارج، علیه پیامبر صلی‌الله علیه و آل و سلم به پیکار و نبرد بر خاسته بود و همه مشرکان با دعوت و رسالتش مخالفت می‌نمودند.

با وجود این همه دشمن و موانع و مشکلات،‌اگر در میان همه این دشمنان، پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم هر روز وقتی به خانه می‌آمد، باچهره گرفته و معترض همسرش، آن هم همسری که سیده زنان قریش و دارای آن شخصیت و صاحب آن همه ثروت و مکنت بود،‌ روبرو می‌شد که از راه دلسوزی و ترحم و یا اعتراض، از او می‌خواست تا از دعوت خویش دست بردارد و خود را مورد این همه اهانت و استهزاء قرار ندهد، در چه وضع عجیب و دشواری قرار می‌گرفت؟!
اگر آن همسر محترم که ثروت کم‌نظیر خودش را در اختیار شوهر قرار داده بود تا در راه خدا و دستگیری از فقیران انفاق کند،‌ پیشنهاد می‌داد که مناسب است با قوم و قبیله‌ات که حاضرند تو را امیر و پادشاه خود قرار دهند، سازش کنی و با دین و روش آنها کاری نداشته باشی و زندگی آرام و راحت ما را به یک زندگی سرشار از حادثه و نگرانی تبدیل ننمایی، پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم چگونه او را قانع می‌ساخت؟ و چه کسی توانایی مرهم گذاشتن بر جراحات روح و جسم آن حضرت را داشت؟
فقط خدیجه سلام الله علیها چنین بود...

بی‌شک سراسر زندگی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم از داخل و خارج خانه، فشار و مانع و سختی می‌شد. ولی لطف خدا دریچه‌های قلب خدیجه را چنان به سوی درک حقانیت دعوت اسلام باز کرد و آن چنان دلش را نورانی و سرشار از معرفت و حکمت گردانیده بود که هرگز پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم با چنان منظره اسفناک، در داخل خانه روبرو نشد. دکتر «بنت الشاطی» می‌گوید: آیا همسری غیر از خدیجه این استعداد را دارا بود که دعوت تاریخی شوهرش را وقتی از غار حرا آمد، باایمان قوی و آغوش باز و مهر و عطوفت استقبال کند، بی آن که در راستی او و اینکه خداوند او را تنها نخواهد گذاشت، شکی در دل راه بدهد؟
آیا جز خدیجه، هیچ بانوی ثروتمندی که در ناز و نعمت و آسایش و احترام زیسته، می‌توانست با کمال رضایت و خرسندی از زندگی اشرافی، اموال بسیار و عزت و توانگری چشم بپوشد، تا در دشوارترین لحظات زندگی کنار همسرش بایستد و او را در بلایا و مشکلات موجود در راه تحقق هدفی که به حقانیت آن ایمان داشت، یاری کند، حاشا و کلا! فقط خدیجه چنین بود و زنان دیگر چون او نیستند، مگر آنکه در طبقه و رتبه او باشد."(1)
خدا به جای محبت مردم مکه، خدیجه را به رسولش داد!

خداوند به جای شهر مکه، مردم مکه و مهر و محبت آنها و استقبال ایشان از دعوت به توحید خدیجه را به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم عطا کرد‌و او هنگامی که حضرت به خانه می‌آمد، به استقبال وی می‌شتافت و از حال وی پرسش می‌کرد و از او دلجویی می‌نمود و رحمت و نصرت و لطف خدا را به یاد او آورده،‌گرد وغبار را از چهره درخشانش می‌شست، و ملالت آزار قوم را با تسلاهای گرم از دلش می‌زدود.

«ابن اسحاق» می‌گوید: سخنی از قوم در رد و تکذیب،‌که موجب اندوه و آزردگی فکر و خاطرش شود، نمی‌شنید، مگر آن که خدا آن اندوه را به واسطه خدیجه برطرف می‌ساخت. خدیجه سنگینی سخنان سخت را بر او سبک می‌کرد و او را تصدیق می‌نمود. و رفتار و جسارت‌های مردم را بی‌ارزش و بی‌اهمیت می‌شمرد.
آری،‌خدیجه نخستین زنی بود که دین اسلام را پذیرفت و با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز خواند، و جز علی‌بن ابی طالب علیه‌السلام - که همواره پیش و بعد از بعثت، ملازم و پیرو پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم بود و از راه و روش پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم لحظه‌ای جدا نشد - کسی از بندگان خدا سابقه اسلام او را ندارد.
خدیجه با دور اندیشی و افکار حکیمانه، خردمندی و حدس صائبی که داشت، دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفت، وسوابق نیکو و درخشان رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم و اخلاق و صداقت و راستگویی و امانتداری،‌یاری ضعفا و دستگیری از فقرا، تواضع، قناعت و ایثار و بخشش و مهمان نوازی و سایر صفات پسندیده آن حضرت، همه درنظر خدیجه - آن زن آزموده حکیمه - مجسم بود، و می‌دانست آن سوابق عالی و ملکوتی، در چنان محیط تاریک و پر از فساد و تباهی از علایم نبوت است.

خدیجه نیز از آزار مشرکان بی‌نصیب نماند

خدیجه، پبامیر صلی الله علیه و آله و سلم را به خوبی شناخته بود و دریافته بود که او از باطل پرهیز دارد و از دروغ بیراز است.
بنابراین خدیجه در پذیرفتن اسلام،‌هیچ گونه صبر و تردیدی نکرد، و از‌ همان قدم اول، یار و مددکار پیامبر صلی‌الله علیه و آل و سلم شد و ثروت و اموال خود را برای یاری دین خدا،‌در اختیار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار داد. خدیجه نیز چون پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم از آزار مشرکان و بت‌پرستان بی‌نصیب نماند، زن‌ها از او کناره گرفته و رفت و آمد با او را قطع کردند، به او زخم زبان می‌زدند و سخنان درشت می‌گفتند، حتی در هنگام زایمان به کمک او نمی‌آمدند و او را تنها می‌گذاشتند.

اما خدیجه،‌ آیند‌ه‌‌ای را می‌دید که دیگران نمی‌دیدند. او می‌دانست دین محمد حق است، و طولی نخواهد کشید که پرستش خدای یگانه،‌جای پرستش بت‌ها را خواهد گرفت‌و خدا پیامبرش را یاری می‌کند و روز به روز بر شهرتش افزوده می‌شود.
آری،‌خدیجه در اسلام مقامی یافت که از میان بانوان، جز دخترش - که سیده نساء عالمین است - کسی به آن مقام و افتخار دست نیافت‌و خدا نسل پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم را از چنین بانویی قرار داد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم در عین نشاط جوانی، در سن بیست و پنج سالگی با خدیجه که چهل سال از عمر خویش را پشت سرگذاشته بود،‌ازدواج کرد. و حدود بیست و چهار سال،‌خدیجه چراغ خانه پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم و انیس و غمخوار او بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا خدیجه زنده بود، یعنی تا سن پنجاه سالگی خودش و شصت و پنج سالگی خدیجه، زن دیگری اختیار نکرد. بعد از خدیجه هم اگر چه به اقتضای حکمت‌ها و مصالحی، زن‌های متعددی گرفت، ولی هیچ یک از آنها جای خدیجه را نگرفتند و فراقی راکه از فقدان خدیجه در خانه رسول خدا صلی‌ الله علیه و آله و سلم پیدا شد، پر نکردند، و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آنها صاحب فرزندی نشد و نسل او از خدیجه باقی ماند.

پیامبر پس از وفات خدیجه، هرگز او را فراموش نکرد
پیامبر صلی‌‌الله علیه و آله و سلم خدیجه را فراموش نکرده و از اخلاق و صفات او یاد می‌فرمود، به کسانی که با او آشنا و دوست بودند، احسان و لطف می‌کرد.
«عایشه »می‌گوید: بر احدی از زن‌های پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم آن قدر غیرت نورزیدم که بر خدیجه غیرت ورزیدم. برای اینکه پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم بسیار از او یاد می‌فرمود و اگر گوسفندی ذبح می‌شد، از آن برای دوستان خدیجه می‌فرستاد.(2) و نیز از او نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خانه بیرون نمی‌رفت، مگر آنکه که خدیجه را یاد می‌کرد و بر او به خوبی و نیکی مدح و ثنا می‌فرمود. «انس بن مالک» روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بهترین زنان عالم مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد صلی‌ الله علیه و آله و سلم هستند.(4)
از «ابن عباس» روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آل و سلم چهارخط در زمین کشید و فرمود: آیا می‌دانید این چیست؟ عرض کردند: خدا و رسول خدا داناتر است. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: فاضلترین زنان بهشت،‌خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم - همسر فرعون - می‌باشد(5) در سیره ابن هشام روایت کرده که: جبرییل خدمت رسول خدا آمد و گفت: خدیجه را از طرف خدا سلام برسان. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود:
یا خدیجه هذا جبریل، یقرئک السلام من ربک. فقالت خدیجه: الله السلام و منه السلام، و علی جبریل السلام(6)

و به روایت دیگر، ‌خدیجه فرمود: ان الله هو السلام و علی جبریل السلام، و علیک السلام و رحمه الله و برکاته".(7) یکی از مزایای خدیجه این بود که همواره پیش از بعثت و بعد از بعثت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تعظیم می‌کرد و سخنش را تصدیق می‌نمود. فضایل خدیجه و کرایم اخلاق او بسیار است که قلم ناتوان امثال بنده توان بیان آن را ندارد.

سلام الله علیها و علی بعلها رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم علی ابنتها سیده نساء العالمین و علی صهرها علی امیرالمؤمنین وسیدالمسلمین و علی ابنائها الائمه الطاهرین.


پی نوشت‌ها:
1. اهل‌البیت - توفیق ابوعلم، ص 102، ترجمه نقل به معنی.
2. اسدالغابه،‌ج5،‌ص 436و کتب دیگر.
3. همان.
4. اسدالغابه، ج5، ص 437، الاستیعاب، بهامش الاصابه، ج4، ص 284 و 285.
5. همان.
6. کشف الغمه،‌ج 2، ص 124،‌ای خدیجه، این جبرئیل است که از جانب پروردگارت به تو سلام می‌فرستد، پس خدیجه عرض کرد: "خداوند، سلام است، و هر سلامی از اوست و بر جبرئیل سلام باد".
7. کشف الغمه،‌ج2ف ص 124، خداوند، سلام است و بر جبرئیل و بر تو سلام و رحمت و برکات خدا باد.
*خدیجه در دشوار ترین لحظات زندگی در کنار همسرش پیامبر خدا(ص) بود و در بلایا و مشکلات موجود او را یاری می‌کرد. او زنی با فهم و بینش، سخاوت، نجابت، حسن معاشرت، و مهر و وفا و صمیمت بود
*خدیجه سنگینی سخنان سخت را بر پیامبر خدا سبک می‌کرد و او را تصدیق می‌نمود و رفتار و جسارت‌های مردم را بی‌ارزش و بی‌اهمیت می‌شمرد.



:: بازدید از این مطلب : 619
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

متن به طور کامل در ادامه مطلب



:: بازدید از این مطلب : 565
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

خیلی ها کربلا گرفتن و اربعین رفتن کربلا - یک کاروان حدود50نفره - اما متاسفانه خیلی هاوقتی کربلا رو گرفتن دیگه هیئتو گذاشتن کنار،واقعا

واقعا متاسفم براشون

رهرو آن نیست که گهی تندوگهی خسته رود          رهروآن است که آهسته و پیوسته رود

 



:: بازدید از این مطلب : 607
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 27 دی 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

مراسم هیئت مشتاقان کربلابه مناسبت ولادت پیامبراکرم(ص)وامام جعفرصادق(ع)

شنبه 1392/10/28 ،ساعت 21

ستایشگران:حاج سیدرضاموسوی،کربلایی مسلم یعقوبی

به همراه پخش تصویری سخنرانی حجت الاسلام سیداحمددارستانی

مکان:میدان ولیعصر(عج)،حسینیه مشتاقان کربلا

جهت تعجیل درفرج صلوات



:: بازدید از این مطلب : 601
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 27 دی 1392 | نظرات ()