متن روضه خوانی شهادت حضرت زهراء(س)-حاج محمد رضا طاهری
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

امروز امیرالمؤمنین علیه السلام با دل خوش رفت سمت مسجد،شاید فاطمه سلام الله علیها از خدا همین و می خواست،قدری حالش بهتر باشه،علی خیالش راحت بشه بره مسجد،نباشه جون دادن فاطمه سلام الله علیها رو ببینه،همچین كه علی رفت،بچه ها رم به بهانه ای از خونه بیرون كرد،خودش مونده و اسماء ،فرمود: توی این حجره می خوابم،ساعتی از حجره بیرون برو،اگر بعد از ساعتی اُمدی،دیدی این پارچه رو ،رو صورتم كشیدم،صدام زدی و جواب نشنیدی،بدون مهمون بابام شدم،این خادمه ی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها،یار باوفای زهرا ،دل تو دلش نیست،تو حیاط خون هی دست رو دست می زنه،خدا نكنه امروز روز آخر عمر فاطمه سلام الله علیها باشه،اما دستوره باید اطاعت كنه،اُمد بیرون،بعد از ساعتی اُمد وارد حجره شد،دید یه ملحفه ی سفید،روی فاطمه سلام الله علیهااست،بادست رو سرش زد،اُمد آروم ملحفه رو كنار زد،خانومم،دید هیچ صدایی نمی آد،ای دختر پیغمبر،یا اُم الحسنین،جوابی نمی ده،صدای شیون اسماء بلند شد،اُمد داخل حیاط،یه وقت دید آقا زاده ها وارد خونه شدند،حسن و حسین ،اسماء مادرمون كجاست؟وارد حجره شدند،دیدن مادر رو به قبله خوابیده،ابی عبدالله سئوال كرد،فرمود:اسماء هیچ موقعی این وقت روز،مادر ما نمی خوابید،چی شده؟عرضه داشت، آقا زاده ها ،مادرتون خواب نیست،مادرتون از دنیا رفته،دیدن بچه ها دویدن خودشونو،رو بدن مادر انداختند،امام حسن علیه السلام رو سینه مادر اُفتاده،آی جوونا،حسینیا،ارباب بی كفن شما،یاد داده مادر داری رو،دیدن حسین علیه السلام راه شو كج كرد،اُمد پایین پای مادر،صورت كف پای مادر،گذاشت،هی صدا می زنه،مادر من حسینم،اگه جوابم و ندی دلم آب می شه،جوابش و می دونی كی داد، اون لحظه ای كه اون نانجیب رو سینه پسر نشسته بود،اینقدر ناله فاطمه سلام الله علیها رسا و شنیدنی بود حتی دشمن شنید،گفت:دیدم بدنش داره می لرزه،آه،امروز اگه این روضه خونده بشه،بله كه جا داره،مادر عاشوراست،امروز روز شهادت حضرت زهراست،گفتم:نانجیب چرا بدنت داره می لرزه؟گفت :هلال گوشه ی گودال زنی نبود،همچین كه خنجرو  رو گردن گذاشتم،دیدم صدای یه خانمی می آد،هی می گه:غریب مادر حسین،حسین،حسین، مادر دلنگرانه،امروز با اون مادر،با مادر دلنگرانت زمزمه كن،ای تشنه لب، سفارشی به امیرالمؤمنی فرمود:علی جان حواست به همه بچه ها باشه،اما حسین،حسین،نیمه شبها از خواب پا می شه،بچه ام تشنه است،هر شب یه ظرف آب بالا سرش می ذاشتم،از امشب دیگه كار زینب سلام الله علیها شروع می شه،ای تشنه لب ،حسین. عشق زینب،حسین،ای بی كفن حسین،بی پیروهن حسین،





:: بازدید از این مطلب : 623
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 1 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: